چشمونه من تو رو میخواد خواب و بهونه میکنند تو عالمه خیالشون تورو نشونه میکنند
چشمون من وا نمیشند همه اش میخوان سفر برن به عشقه تو ای خوبه من سفر تا به سحر برن
یه چیزهایی توو چشماته یه حرف هایی توو نگاته نمیشه اونها را که گفت این خوده عشقه باهاته
هرجا میرم تو با منی هر لحظه توو فکره منی صبحه سحر تنگه غروب سایه به سایه با منی
چشمون من تورو میخواد خوابو بهونه می کنن تو عالم خیالشون تو رو نشونه میکنن

شاید که این التماس خوده منه تویه چشات تصویره فریاده منه داد میزنه تورو میخواد
شکست اون غرورمه این چنین افتاده بپات تسلیمه چشمونت شده جونم رو من میدم برات
یه چیزایی تو چشماته یه حرفایی تو نگات نمیشه اون ها را که گفت این خود عشق باهاته
هر جا میرم تو با منی هرلحظه تو فکر منی صبح سحر تنگه غروب سایه به سایه با منی
چشمون من تو رو میخواد خوابو بهونه میکنن تو عالم خیالشون تو رو نشونه میکنن