میدونم اسم تو ورده زبونه نگو که اون نگات تیر ا کمونه
میدونم شهرتت میون مردم به قدر وسعت یه کهکشونه
برو از عاشقی شهرو خبر کن تموم عالم و زیر و زبر کن
میدونی با نگات کاری نمیشه منو دوست داشتنو از سر بدر کن
خاطرخواه منی اما همیشه به هر درمیزنی در وا نمیشه
برو هفت خان رستم رو گذر کن با یه چشمک زدن وارد نمیشه

میگی صبرم تموم شد آفتاب لبه بوم شد
بازم مثله گذشته میگم عمرت حروم شد
دیگه عاشقی بسه می دونم میشی خسته
برو تو فکره چاره واسه قلب شکسته آخ واسه قلب شکسته
خاطرخواه منی اما همیشه به هر در میزنی در وا نمیشه
برو هفت خان رستم رو گذر کن با یه چشمک زدن وارد نمیشه